All Categories
    Filters
    Preferences
    جستجو

    چرا ترسیدن رو دوست داریم؟ واقعا لذتی داره؟!

    چرا ترسیدن رو دوست داریم؟ واقعا لذتی داره؟!

    قطعا همۀ ما سوالات زیادی در مورد ماهیت ترس داریم. حداقل یه بار از خودمون پرسیدیم که چرا بعضی‌ها از دیدن فیلم‌های ترسناک لذت می‌برن؟ چرا داستان‌هایی که توی خونه‌های تسخیر شده یا مکان‌های ناشناخته اتفاق می‌افتن، برای ما جذابن؟ اگه ترس یه واکنش طبیعی و ذاتی در برابر تهدید یا خطره، پس چرا بعضی از ما این قدر علاقه به ترس داریم؟!

    بشنویم از تنها متخصص ترس جهان…!

    دکتر مارجی کر (Dr. Margee Kerr) یه جامعه‌شناسه که توی موسسۀ Scare House کار می‌کنه. این موسسه توی یه خونۀ خالی از سکنه و تسخیر شده در شهر پیتسبورگ ساخته شده. یه خونه که گرفتن تایم برای بازدیدش ممکنه یک سال طول بکشه!

    البته دکتر کر از اینی که گفتیم خیلی خفن‌تر تشریف داره. ایشون توی دانشگاه‌های “رابرت موریس” و “چاتم” آمریکا تدریس می‌کنه و تنها کسیه که طبق اطلاعات من می‌تونیم اون رو متخصص ترس (Scare Specialist) بنامیم. این‌ها رو گفتم که بگم اغلب مواردی که توی این مقاله مطرح می‌شه، از گفته‌های دکتر کر هست. پس روی اعتبارشون شک نکنید!

    چرا بعضی از مردم ترسیدن رو دوست دارن و بعضی‌ها نه؟

    همه از ترس احساس لذت نمی‌کنن. هیچ‌کس دوست نداره یه موقعیت تهدیدکنندۀ واقعی رو توی زندگی تجربه کنه. اما بعضی از ما (شاید اکثرمون) واقعاً از این تجربه لذت می‌بریم. همۀ این‌ها برمی‌گرده به فعل و انفعالات شیمیایی که توی مغزمون اتفاق می‌افته.

    تحقیقات جدید از دیوید زالد (David Zald) نشون میده که مغز همۀ انسان‌ها در واکنش‌های شیمیایی‌شون نسبت به موقعیت‌های مهیج، یکسان عمل نمی‌کنه.

    یکی از اصلی‌ترین هورمون‌های ترشح شده طی فعالیت‌های ترسناک و مهیج، دوپامین (Dopamine) هست. به نظر می‌رسه مغز برخی از افراد، فاقد اون چیزی باشه که زالد اون رو به عنوان “ترمز” در انتشار دوپامین و جذب مجددش توصیف می‌کنه. یعنی برخی از افراد واقعاً از موقعیت‌های مهیج، ترسناک و پرخطر لذت می‌برن. چرا؟ چون مغزشون کنترل کمتری روی ترشح دوپامین داره. در حالی که دیگران، به دلیل وجود این ترمزهای مغزی، محتاطانه‌تر عمل می‌کنن.

    آیا برای لذت از ترس حتما باید بدونیم جامون امنه؟

    بسیاری از افراد از موقعیت‌های ترسناک لذت می برن؛ چون بعد از پایان کار، احساس اعتماد به نفس بهشون میده. به آخرین باری که یه فیلم ترسناک رو تا آخر دیدید، یا به اتاق فرار ترسناک رفتید فکر کنید. حتما تهش به این فکر کردید که «آره! من تونستم! تمومش کردم!».

    این یعنی ما خیلی وقت‌ها به ترسیدن تمایل داریم چون می‌خوایم عزت نفسمون بیشتر بشه. طبیعیه که به محض اینکه تشخیص بدیم این ترسه واقعیه، توی اون موقعیت نمی‌مونیم. مثلا هیشکی توی شب با لباس مشکی نمیره وسط اتوبان! فقط برای این‌که عزت نفسش زیاد شه.

    تکلیف اونایی که لذتی از ترس نمی‌برن چیه؟

    از طرف دیگه، دلایل روانی و شخصی زیادی وجود داره که ممکنه کسی از موقعیت‌های ترسناک خوشش نیاد. خیلی از افراد هرگز وارد خونه‌های تسخیر شده یا اتاق فرار ترسناک نمیشن. چون ممکنه توی بچگی یا نوجوانی اتفاقای واقعی وحشتناکی واسشون افتاده باشه و آسیب دیده باشن. بنابراین ما اصلا نباید این افراد رو سرزنش کنیم.

    در مقابل، اغلب افرادی که ترسیدن رو دوست ندارن، ممکنه به طور مادرزادی این‌ ویژگی روانی رو داشته باشن. به عبارت دیگه، از نظر شخصیتی آدم حادثه‌جو و ترس‌پسندی نیستن. با این‌ها هم نمی‌شه کاری داشت دیگه. چون ذاتاً حال نمی‌کنن با این نوع ماجراها!


    وقتی می‌ترسیم، توی مغز ما چه اتفاقی می‌افته؟

    قبل از این گفتیم که برای لذت از یک موقعیت ترسناک، باید بدونیم که توی محیط امنی قرار داریم. این حس ترس هیجانی، از ترشح آدرنالین، اندورفین و دوپامین به‌وجود میاد. اما فقط در صورتی‌که در یک فضای کاملاً امن باشیم. ترس واقعی یه شوک روانی خاصی همراه خودش داره که کلا با این قضیه فرق داره.

    بازی اتاق فرار از این نظر عالیه. این اتاق‌ها با تحریک یکی از حواس ما با صداهای مختلف، صحنه‌های یهویی و حتی بوهای وحشت‌آور حس ترس رو به ما القا می‌کنن. چرا ترس ما توی اسکیپ روم یه ترس لذت‌بخشه؟ چون لحظۀ رخ دادن اتفاقای ترسناک، مغز ما وقت کافی داره که درک کنه این قضایا واقعی نیست. مغز ما توی پردازش تهدید، فوق‌العاده سریع عمل می‌کنه.

    جامعه چه نقشی توی ترس‌های ما داره؟

    یکی از جالب‌ترین موارد در مورد مطالعۀ ترس، بررسی ساختارهای اجتماعی ترس هست. ما این‌جا دو نوع ترس داریم. یک نوع ترس آموخته‌شده یا اکتسابی هست که طی زمان ما یاد گرفتیم باید از یه سری چیزا بترسیم.

    در مقابل، ترس‌هایی هستن که به نظر می‌رسه بیشتر ذاتی یا حتی ژنتیکی باشن. وقتی طی زمان به سراسر دنیا نگاه می‌کنیم، می‌فهمیم که مردم واقعاً می‌تونن از هر چیزی بترسن! توی موقعیت‌های مختلف، یه کیف عادی که روی میز افتاده یا یه اتاق نرمال توی خونه ما ممکنه ترسناک‌ترین چیزای ممکن باشن.

    از طریق شرطی‌سازی ترس (Fear Conditioning) تقریباً همه چیز رو می‌تونیم به پاسخ ذهنی ترس مرتبط کنیم. ما صرف نظر از فرهنگ‌ها و تاریخ انسان، می‌تونیم به صورت لحظه‌ای ترس رو یاد بگیریم. به عبارت دیگه، حس جامعه‌پذیری (socialization) که در انسان وجود داره و جامعه‌ای که توی اون تربیت شده، با اون‌چه که به نظر ما ترسناک هست، ارتباط خیلی زیادی داره.

    چه ارتباطی بین چیزهای ترسناک در فرهنگ‌های مختلف وجود داره؟

    هر فرهنگ هیولاهای ترسناک خودش رو داره. هیولای Chupacabra (آمریکای جنوبی)، هیولاهای Loch Ness و Yōkai (هیولاهای ماورای‌طبیعی از فرهنگ عامۀ ژاپن) و Alps (موجودات ترسناک آلمانی) همه و همه محبوبیت خاص خودشون رو دارن. همۀ این هیولاها علی‌رغم تفاوت‌هاشون، یه مشترک دارن. همه‌شون به نوعی از قوانین عمومی طبیعت سرپیچی می‌کنن یا از زندگی پس از مرگ برگشتن (یعنی روح، شیطان یا شبح تشریف دارن) یا نوعی موجود غیر انسانی یا نیمه انسانی هستن.

    این قضیه بیان‌گر این واقعیته که چیزایی که قوانین طبیعی رو نقض کنن، ترسناک هستن. به‌طورکلی، هر چیزی که منطقی نباشه یا باعث ایجاد نوعی ناسازگاری توی انتظارات ما بشه، ترسناک خواهد بود.

    یکی دیگه از ویژگی‌های مشترک هیولاها در سراسر کرۀ زمین، رابطۀ مبهم اون‌ها با مرگ و بدن انسانی هست. انسان‌ها معمولا از مرگ می‌ترسن. ما به‌سختی می‌تونیم با اتفاقاتی که ممکنه موقع مرگ بیفته کنار بیایم. همین تفکر باعث خلق معروف‌ترین هیولاها شده. هر فرهنگ نسخۀ خودش رو از مرده‌هایی که زنده شدن داره. زامبی‌ها، خون‌آشام‌ها، اجساد دوباره احیا شده و یا ارواح. اینا نشون میده که ما می‌خوایم زندگی‌ای رو تصور کنیم که پس از مرگ ادامه داشته باشه.

    خلاصۀ کلام اینکه، درسته ظاهر و نام هیولاها متفاوته، اما انگیزه‌ها و الهامات موجود در ساختار اون‌ها در سراسر کرۀ زمین یکسانه. توی طراحی و ساخت اتاق فرار هم از همین نقاط مشترک انسان توی ترسیدن استفاده زیادی می‌شه.

    نظر خود را وارد نمایید.