شما مشکل بزرگی در زندگیتون رخ داده و به هر دری زدین آم مشکل حل نشده.
از اطرافیان شنیدین در روستایی دور افتاده و عجیب به نام روستای ماخونیک که سالیان سال هست صدای هیچ نوزادی شنیده نشده دعانویسی پر آوازه زندگی میکند و تنها راه حل مشکل شما دعانویسی هست.
و شما تصمیم میگیرید به آن روستا بروید...
یادتان باشد! نحوه رفتار شما با اهالی روستا بسیار سرنوشتساز است. اگر اشتباه کنید نه تنها ممکن است همه قربانی تصمیم شما شوند ، بلکه دیگر راه خروجی از روستا ندارید.
نقش های بازی:
مظفرالدین دلاک: (ملقب به ظفر فضول)
صاحب گرمابه همایون در روستای ماخونیک بود که به طور عجیبی به قتل رسید و اهالی روستا بر این اعتقاد بودن که به دلیل بیش از حد سرک کشیدن به زندگی مردم به این روز افتاده.
بقال:یار محمد مروت (ملقب به ممد دو ریالی)
از بچگی با پدرش تو بقالی کار میکرده و بعد از فوت پدرش بقالی به او ارث میرسه ،او همیشه تو وزن کردن اجناس مغازه اش سر مردم کلاه میزاشته و بیش از حد خسیس بوده به همین دلیل معروف به ممد دو ریالی بوده.
آژانچی(نظامی):اژدر قره باغی (ملقب به اژدر قلدر)
اژدر قره باغی 16 ماه است از شهر به دلیل رشوه گرفتن اخراج شده و به روستای ماخونیک انتقال داده شده و وظیفه نگهبانی از روستای ماخونیک بهش داده شده
اژدر به دلیل عصبی و زورگو بودنش به اژدر قلدر معروف بوده.
صالح :(ملقب به کدولی)
مردی 60 ساله که در غسالخانه روستا کار میکرده و وظیفه شستشو میت هارا بر عهده داشته و در 18 سالگی با خانم تاج ازدواج میکنه و در اثر گریه ی بیش از حد بینایی یک چشمش از دست میدهد .
زلیخا:
او در 15 سالگی به همراه خانواده اش به روستای ماخونیک منقل مکان میکنه،در سن 18 سالگی پدر و مادرش را به دلیل بیماری سل از دست میده او به دلیل زیبایی بیش از اندازه شیفتگان زیادی داشته .
خانم تاج:
بزرگترین دعانویس رستای ماخونیک بود که بیش از این اطلاعت دیگردی در دسترس نیست .
سوالات متداول:
- لباس مناسب بازی:
لطفا از پوشیدن لباس های نو و سفید خودداری فرمایید.
- فضای انتظار برای همراه:
در اتاق فرار فتنه عفریت فضای انتظار برای همراه وجود ندارد.
- جای پارک و پارکینگ:
پارکینگ اختصاصی در محل بازی و ساختمان آن وجود ندارد اما جای پارک نزدیک به راحتی در دسترس است.