راز عمارت تسخیرشده

در اعماق جنگلهای تاریک و مهآلود، جایی که نور خورشید بهسختی از میان شاخههای درهمتنیده نفوذ میکند، عمارتی قدیمی و متروکه خودنمایی میکند که محلیها آن را «خانهی نفرینشده» مینامند.
این عمارت، با پنجرههای شکسته و دیوارهای پوشیده از خزه، گویی از دل داستانهای ترسناک بیرون آمده است. سالهاست که هیچکس جرئت نکرده حتی به دروازههای زنگزدهاش نزدیک شود، اما داستانهایی که دربارهی آن در گوشه و کنار شهر زمزمه میشود، همچنان زنده است و هر شنوندهای را به لرزه میاندازد.
میگویند این عمارت زمانی خانهی خانوادهای ثروتمند اما مرموز به نام خاندان وِلدمور بود. آنها به انزوای خود شهره بودند و کمتر کسی از اهالی دهکدهی نزدیک عمارت با آنها مراوده داشت. اما در شبی طوفانی در دههی ۱۹۳۰، اتفاقی هولناک رخ داد. تمام اعضای خانواده، از بزرگ تا کوچک، بدون هیچ اثری ناپدید شدند. هیچکس نمیداند چه بر سرشان آمد، اما از آن شب به بعد، عمارت دیگر همان عمارت سابق نبود. اهالی دهکده گزارش میدادند که نورهای عجیبی از پنجرههای عمارت ساطع میشود، صداهای ناله و فریاد در نیمهشب از دیوارهایش به گوش میرسد و سایههایی مرموز در اطراف حیاط دیده میشوند.
برخی از شجاعترین (یا شاید احمقترین) افراد محلی که در سالهای بعد سعی کردند وارد عمارت شوند، هرگز بازنگشتند. آنهایی که زنده ماندند، از چیزهایی سخن گفتند که عقل سلیم آنها را باور نمیکند: درهایی که خودبهخود باز و بسته میشدند، آینههایی که بهجای انعکاس تصویر، چهرههایی ناشناس را نشان میدادند و نجواهایی که انگار از دیوارها به گوش میرسید. یکی از این افراد، پیرمردی که حالا دیگر در قید حیات نیست، ادعا میکرد که روح زنی با لباس سفید و چشمان خالی در راهروهای عمارت دیده و صدایی به او گفته است: «اینجا را ترک کن، وگرنه برای همیشه با ما خواهی ماند.»
راز این عمارت چیست؟ آیا ارواح خاندان وِلدمور هنوز در جستوجوی آرامشاند؟ یا نفرینی تاریک این مکان را تسخیر کرده است؟ برخی معتقدند که کتابی باستانی در یکی از اتاقهای مخفی عمارت پنهان شده که حاوی طلسمهایی برای بیدار کردن نیروهای ماورایی است. دیگران میگویند زیرزمین عمارت دروازهای به جهانی دیگر دارد که هر که از آن عبور کند، برای همیشه گم میشود.